منتظرم عدسها بپزد. عدسپلو درست میکنم قبل از رفتن بن به دانشگاه. بعد احتمالاً باید نانا همراه من بیاید که بروم کمی خوشگلی کنم. بعد یعنی میرسم بروم کتابفروشی؟ گمان نمیبرم.
نانا آمده خانه میگوید ناظمشان گفته شنود گذاشتهاند توی کلاس. میگفت نمیدانم برای ترساندن است یا برای چه. میگفت بچهها گفتهاند که اگر این باشد به پدرها میگویند بروند مدرسه. بعد دستانش را برد بالا مثل کسی که دلیل اتفاقی را نداند و گفت نمیداند چرا بعضی پدر مادرها آنقدر بیکارند که زنگ میزنند مدرسه و میگویند فلان دانشآموز به دخترم پیام فحشدار فرستاده.
بههرحال شنیدمش که اینها را تعریف کرد