فلس

aivchns@gmail.com

فلس

aivchns@gmail.com

تاروت می گوید قرار است از فردا حال خوشی داشته باشم.

( چقدر تایپ با ناخن کاشته شده سخت است)

بله.

تاروت میگوید من قرار است از فردا روزگار خوبی داشته باشم. آنطور که زن لبنانی میگوید به امید خدای عزعوزیان من خوشحاا باشم و فردا از سیاره ی ک.ونی.ها به من پیشنهاد کار جدید بدهند. میدانم زر مفت است اما همچنان با پشتکار دنبال میکنم.

کلی تاروت میشنوم.

امشب نماز خواندم.

چند وقت پیش لخت نماز خواندم. واقعا حال لباس پوشیدن نداشتم و نمازم می آمد. مشاورم میگفت هر وقت مذهبی شوی یعنی به خدا و نماز اینها رو بیاوری  ترسیده ای.

نمیدانم اما حال خوبی دارد.

بله.

مسواک زده ام حالا و لخت در تخت زیر پتو مشغول نگارشم.

سال به من پشت کرده. زیر پتوی قرمزش.

صبح ریش تراشید عطر زد و افترشیو زد.

اینجور وقتها صورتش را به صورتم می چسباند. بوی خوب می دهد بوی مرد. اما من صبحها عن اخلاقم.

کلا اکثر اوقات اینطورم. دستور دادم برایم قهوه آورد و به او گفتم حتما روز شنبه قرار دارد که به خودش رسیده.

مظلوم گفت نه . فقط چون جمعه است.

با مزه ی دهانی که طعم کو.ن گربه میداد قهوه را خوردم چون حال نداشتم بروم سر و صورت بشویم.

یعنی داشتم بلند میشدم که به صورتم عن بزنم آب یعنی که ننه زنگ زد.

مامان جان.

گفت یادم بودی شهرزاد..من؟؟!! عمرا. اما چون ننه است و من هم اگر زه بچه های دیوث قرمساقم  زنگ بزنم و بگویم یادم بودید و بگویند نه چوب میرود دامن کشان در روحم.

گفتم بله بله ...یادت بودم. گفت واای بتون گفتم ‌‌‌‌‌‌پای  چپم خارید.. گفتم شهرزاد یادم افتاده.

و حرف قلیه میزد. همین دیروز بود که به شوهر عزیزتر از جانم که الهی فدای تخم طلایی اش شوم( هیییییییووووغغغغغغ...مرض دارم میدانم و دلیلش این است که واقعا مرد خوبی است و لیاقت دارد قربان صدقه اش بروی اما در عین حال باید در نظر گرفت که بهتر است قربان خوبی اش بروی نه هیر بالش...با این وجود ....خو بسه دیگه به قول رائف.ی‌پور خدایا بسه دیگه خسته شدیم...)

بله.

چی بود میگفتم؟ها. برگشتم خوندم.

بله گفته بودم ماهی بخر برای قلیه...

گفته بود تا آخر ماه هشصد تومن بیشتر نداردخلاصه که غربتی بازی واسه ننه.

که هوس قلیه تماده ام و اصن یک بساطی...قرار است برود اربعین کاش نمیرد.