ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کتابم را برای نویسنده ی مصری پست کردم.
گفت بیا. پولش را ندارم .
این هفتمین کتابم است و
و همین چند وقت دیگر به ده تا خواهد رسید
من زن موفق و سنگدلی شده ام
بار آخر رىیس کل نشر از من دعوت کرد رفتیم کافه خیابون .صال قهوه و سیگار. . و عن بازی روشنفکری...
اتاقش پر از کتاب و اشرافی گفت بیا ناهار و خانه بزرگ است و زن و دخترم فقط هستند...
خب بله وقتی تو با هر نره خر و ماده سگ ادبیات دو ک.ون در یک شلوارید و با این و آن دستبوسی کنی
چرا یک خانه بزرگ در بهترین نقطه ی مملکت داشته نباشی و چرا برای آیدین زاغول نمیری ...
به طور رسمی کارمندشان شدم...
پول جمع کنم بروم موفقتر شوم....سنکیو