فلس

aivchns@gmail.com

فلس

aivchns@gmail.com

صبح باغبان حرف نامربوط زد. آب خواست و لیوان را گذاشتم روی هره ی پنجره پذیرایی.

چرت که گفت یک لحظه ناراحت شدم و همان موقع سگم گازش گرفت 

همچین پیامبری شده ام.

گفت می‌کشمش 

گفتم گفتم قبلش من سگی ..می‌ک...می‌ک..می‌کشمت.

گفتم چرا از ما راضی نیستی.

گفتم پولت را بردار و یکی دیگه جای خودت معرفی کن.

حال آدم حیوان ستیز ندارم...دیشبدر میان گربه هایم خوابیدم و خوابی را دیدم که دقیقا سی و چها سال پیش دیدم 

مرسی خوابها که همچنان تعقیبم میکنید