ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آخرین کتابم حیف شد.افتاد وسط ماجراهای این روزها.
نمیدانم چه کنم...نشر فشار میآورد...خود ن.و.یس.ند.ه.ها و م.ت.رج.مین هم میگویند ما باید مستقل باشیم.
آخرینش همین مارمولک پ...مادرش خرپول بوده بعد پدر من نان خشکی...من را و گذشت ه ی تخمی ام را با خودش مقایسه میکند که تازه اول جوانی اش است و اول سختی کشید.جوان مبارز عزیز ما کو.نی برایمان نمانده بیشتر از این ج.ر بخورد
تو دوست داری برو او.ی.ن.
من خونم رنگین تر نیست اما جای خون ک.و.ن در رگهتیم جاریست و جنون.
پس مرا ب حال خود رها کن...
هنوز آثار شکنجه بر روح و روان و جسمم مانده...به قول م.ختاری آدم خمیر نیست انگشت بکنن توش برگرده عین اول آدمی مثل من از جای انگشتها کجو معوج شده...
همه مثل جنابعالی چ.گوارا نیستند...
من با سرم سرپام ...
جای کشیده و مشت و لگد دو ماه پیش روی سرم درد. میکند اگر نمیگویم ب این معنا نیست که یول و اسکلم...و بی تخمم...