فلس

aivchns@gmail.com

فلس

aivchns@gmail.com

من عشق را نه بلد  بودم و نه شناختم.

زندگی را چرا.

زندگی را یاد گرفتم و تو ...تو سال..تو سالواتوره گونزالس الیخاندرو درپیته...مردی که اسمت در شناسنامه ام بود و حالا دیگر قرار است نباشد...

سالِ جوان، آن طفل  بیست و دو ساله که  رهبرم بودی .نارنجک به کمرت نمی بستی اما با هم منفجر میشدیم...

خب فردا تولدت است...

بعد تو در آن برج خاکستری و‌پر دود دور...این صبحهاب مه آلود را با من نمبینی...

چقدر همه چیز به یک خاکستر بند است.