دیروز روی تپهای دور، زیر ابرهای سفید نشسته بودم. هیچکس نبود. مطلقا هیچکس نبود.
رکابی تنم بود و دیدم تنم رنگ خاک است. بازوها و صورتم..موهای سفیدم رنگ ابر است. شعار نمیدهم.
برگشتم. زندگی خلوت بود و سرشار.