ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ایستاده دم در یخچال سالاد الویهی پنج روز پیش را میخورم. لقمهها را میجوم و طول آشپزخانه را طی میکنم. آرام آرام..همان موقع چک میکنم درعا از تو قفل شدهاند یا نه...
میروم چند قلپ نوشابه بخورم که میبینم چیزی تهاش نمانده دارم خودم را آماده میکنم که بگویم چرا نوشتبه رو عین آب راه به راه میخورید؟ اینقدر نخورید کلسیم نمیمونه تو استخوناتون..ضمنا کی نوشابهی زرد خریده؟ مگه سیاه نبود؟ چرا پپسی نگرفتید...
بعد یادم میآید نوشابه را خودم خوردهام..همانطور قلپ قلپ پای یخچال...و خودم زرد سفارش دادهام چون لابد آنها دوست داشتهاند.